رگ غیرت تغییرم به جوش آمد!

این قافله عمر عجب زود میگذرد!
دوره جدید از چالش نویسندگی گروه فعالان ده روزی است که شروع شده است. بیتاجان این لیست را هر سه روز یک دفعه به روز میکند. فعالیت و تلاش در نوشتن هر فرد با رنگ سبز نشان داده میشود. امروز بیتاجان به گروه آمد. و خطاب به کسانی که هنوز در این لیست چراغِ تلاششان به رنگ سبز نائل نشده، پیام صوتی فرستاد.
همان لحظه بیدرنگ به لیست اکسل رجوع کردم و با ستونی سفید سفید عاری از هرگونه تلاشی زیر نام خودم مواجه شدم. این مواجهه برایم تکاندهنده بود. پیش خودم گفتم چقدر زود ده روز از چالش دور دوم گذشت. گفتم ای دل غافل یعنی ده روز است، که هر روز در درونم حس عقبماندن از قافلهی لیست و چالش را بر دوش میکشیدم و خودم خبر نداشتم؟!
این شد که رگ غیرت تغییرم به جوش آمد. و این جوشش باعث شد که بدون کشتن زمان و وقت آمدم و دارم اکنون مینویسم. و من اینجا بود که در کنار بیتاجان به راستی این کلام از توماس مرتون بیشتر واقف شدم.
“ما معنای زندگی را نه خودمان به تنهایی، بلکه در کنار کس دیگری پیدا میکنیم.”
فلسفه تغییر
به قول مدونا: “من دوست دارم که تغییر کنم. لامپی جدید، اثری هنری، میتواند اتاقی را دگرگون کند.”
دنیا و هر آنچه در اوست دائما در حال تغییر است. اگر تغییری در چیزی رخ نداد بدانید بیشک در این دنیا زندگی نمیکند. در نتیجه بیتغییری مساوی با عدم است. اما زمانی که تغییر کنار واژهی تحول قرار میگیرد، معنایی خاصتر پیدا میکند. تغییری میشود که در آن رشد وجود دارد. و هر رشدی هم بلاشک با درد همراه است.
چندین گام برای تغییر
اگر من میخواهم تغییر و تحولی در خودم در مورد نوشتن، نظم درونی، مبارزه با اهمالکاری به وجود بیاورم. قطعا و بلاشک بایستی این گامهای تغییر را بشناسم و یک به یک مورد تجزیه و تحلیل قرار دهم:
گام نخست: تسلیمشدن در برابر قبول اینکه من مشکل دارم
درزندگی جایی وجود دارد که انسان اشتباه یا مشکل یا مسئله خود را نمیپذیرد. برای تغییر، برای تحول باید دستان خود را بالا ببری و در مقابل آن تسلیم شوی. در غیر این صورت تغییر اساسی و بنیادینی به وجود نخواهد آمد. سارا و محسن در روابط خود دچار مشکلاتی شدهاند. محسن در رابطه با سارا دچار لغزشهایی شده است. مادامی که محسن نمیپذیرد که خطاکرده است، رابطهی آنها به سرانجام مثبتی نخواهد انجامید.
من به عنوان مادرِ یک فرزند،مادامی که نپذیرم در شیوهی تربیتی خودم دچار مشکل هستم، چگونه میتوانم فرزندنم را شاد و موفق تربیت کنم؟ من به عنوان نویسنده تا وقتی نپذیرم در کارهایم نظم ندارم. تا قبول نکنم هنوز نوشتن برایم اولویت اول نشده است چطورمیتوانم ادعا کنم که نویسندهام؟
بنابراین پذیرش مشکل، گامی مهم و اساسی برای تغییر و تحول درونی است.
گام دو: مشکل و مسئله خودم را به صورت واضح و شفاف مشخص کنم
کلیگویی در مسیر تغییر راه به جایی نمیبرد. مثلا من با دوستم که در نویسندگی از من جلوتر است و تجربههای بیشتری دارد در مورد مشکلم صحبت میکنم. او از من میپرسد: خب زهرا مشکلت در نویسندگی چیست؟ من میگویم بیتاجان من حس میکنم نمیتوانم بنویسم. در اینجا مشکل و مسئلهی من واضح و شفاف نیست. بیتا میپرسد خب زهرا جان در زمینه نوشتن در تمام مسائل مشکل داری یا برخی از آنها؟
من میگویم: نه بیتاجان در مورد نوشتن مقاله پیرامون تحول فردی مشکل دارم. اما در مورد داستاننویسی یا نوشتن صبحگاهی مشکلی ندارم. و آخرسر بعد از پرسش و جوابهایمان ریشهی فکری که منجر به اساس مشکل من بوده مشخص میشود. مثلا مشخص میشود که من در درون خود این فکر را میکنم که من هنوز در زمینه تتوسعه فردیِ خودم مشکل دارم. و بنابراین نمیتوانم در موردش مقاله بنویسم. در اینجا به صورت واضح مشکل من مشخص شد.
گام سوم: هیجانات مشکلآفرین خودم را در زمینه مسئله خودم بشناسم
در اینجا در مورد چرخه تفکر و رفتار و هیجان گفتم. و بنابراین بحث هیجانات در تجزیه و تحلیل مسائل بسیار پراهمیت است.
هیجاناتی مانندخشم، عصبانیت، ترس و اضطراب، حسادت، احساس گناه و شرم از جمله هیجانات مشکلآفرین هستند.
مثلا سوال و جواب من و بیتاجان را ادامه میدهم. در بررسی فکری که در من وجود داشت و سدی برای نوشتن من شده بود. شاید هیجان شرم یا احساس گناه پنهان شده بود. و یا مثلا در دیگری حس اضطراب نهفته باشد. شناخت این هیجان، من را یک پله به تغییر و تحول نزدیکتر میکند. و به محض غلبهی آن افکار این هیجان را شناسایی میکنم و زنگ هشدار آن را در ذهنم روشن میکنم.
گام چهارم: شناخت موقعیتهای مشکلآفرین
در هر مسئلهای در راه تغییر باید موقعیتهای مشکلآفرین مشخص شود. مثلا همین نوشتن. اگر من اضطراب این را دارم که در مورد مقالهنویسی پیرامون توسعه فردی مشکل دارم. قطعا و یقینا یکی از موقعیتهای مشکلآفرین برای نوشتن من در زمینه توسعه فردی موقعیتهایی است که خودم اصلا و ابدا به آنها عمل نمیکنم. و الان زمانی که در موقعیتی برای نوشتن آن قرار میگیرم دچار ترس و اضطراب میشوم. یا مثلا عصبانیت یکی از هیجانات مشکلآفرین من در زمینه تغییر و تحول در خودنظمبخشی من است. بنابراین موقعیتهای مشکلآفرین من میتواند بستر خانواده بینظم یا شلختگیهای همکارم باشد.
گام پنچم: اهداف خودم را در مسیر تغییر و تحول فردی مشخص کنم
مشخصکردن هدف برای مسیر تغییر و تحول و رفع مشکلهای خودم بسیار پر اهمیت است. اما آن هم مانند دیگر موارد زندگی چالهها و دستاندازهایی دارد که برخی از آنها را برایتان بیان میکنم:
- هدفم بسیار کلی باشد. مثلا “من در چالش نوشتن با تیم فعالان شرکت میکنم.”
- هدفم منوط به محیط بیرونی میشود که کنترلی بر روی آن ندارم. مثلا “من نمیگذارم همکارم در نوشتن من خللی ایجاد کند.”
- هدفم کوتاهمدت و مقطعی باشد. مثلا یک ماه با گروه بیتا مینویسم. خب این که نمیشود. اگر گروهی نبود چه؟ اگر چالشی نبود چه؟ من دیگر نباید بنویسم؟ من برای تغییر درازمدت خود چه هدفهایی دارم؟
- بنیان و اساس اهدافم را جملات منفی تشکیل داده باشد. مثلا هدفم این میشود که “نمیخواهم از تیم فعالان مقالهنویسی عقب بمانم.”
- اهدافم بسیار غیر واقعبینانه باشد. “مثلا هدفم را در این میگذارم که روزی یک مقاله، در مورد ماجراجوییدرمانی به صورت تخصصی مینویسم و هر مقاله حدود ۱۵۰۰ کلمه. رمانی که هدف انقدر غیر واقعبینانه باشد، این میشود که از نوشتن باز میمانم.
گام ششم: مداومت
در مسیر خودتان برای تغییر و تحول در هر زمینهای مداومت داشته باشید.
اگر من میخواهم بنویسم، مداوم بنویسم. اگر میخواهم بنوازم مداوم بنوازم. اگر میخواهم ورزش کنم، مداوم ورزش کنم.
نگاه به دارکوب کنید تداوم در مسیرهدفش بسیار جالب و شایان توجه است.
دامهای تغییر
حالا که کمی از گامهای تغییر مشکلات خودم نوشتم. میخواهم برایتان کمی از دامهایی ببنویسم که در مسیر تعهد ما به تغییر و کارهای سخت وجود دارد بنویسم. فقط این کلام یادت باشد:
مأیوس مباش! زیرا ممکن است آخرین کلیدی که در جیب داری، قفل را بگشاید.
تروتی ویک
دام ۱) دنبال محیاکردن و روی روالبودن همهچیز نباش. که اگر موقعیتی غیر از این داشتی دیگر قید تغییر و رشد و حرکت را بزنی. نه!
دام۲) قرارگرفتن در موقعیتهای مشکلآفرینی که شما را نگران میکند تا نتوانید خودتان را کنترل کنید. اگر یکی از این موقعیتهای برایم من پرسهزدن در اینستاگرام است یا گپ و گفتهای مجازی. خب از آن دوری کنم. و موانع خودم را برای فرار از وظایفم و اهدافم بشناسم و برطرف کنم.
دام۳) فریب این جمله درونی را نخورید: چون اعتماد به نفس این کار را ندارم، نمیتوانم کاری ناآشنا را انجام دهم. مثلا من فکر کنم چون به مقوله زمان و هدفگذاری آشنایی ندارم، بنابراین اعتماد به نفس نوشتن در موردش را ندارم و با این طرز فکر اصلا به سراغ نوستن درموردش نمیروم.
اینها بارشی از افکارم بود. که به لطف و پیگیریهای دلسوزانه دوست خوبم بیتاجان نوشتم.
این نوشته در راستای مطالعات سابقم از کتاب زندگی خردمندانه ترجمه دکتر حسن حمیدپور بود. بسیار بسیار برایم مفید بود. و من مطالب امشبم را به صورت تعمیمی از آن مطالب نوشتم.
امیدوارم که برایتان مفید باشد.
زهرا جان فوقالعاده بود جدا غرق حیرتم از اندیشهای که در قلمت روانه دمت گرم رفیقِ جان
بهت افتخار میکنم که آنقدر دقیق و موشکافانه بررسی درونی کردی.
سلام نجمه جان.
ممنونم از این همه لطفی که نسبت به من داری.
ممنونم زهرا جان. عالی نوشتی و امیدوارم در مسیر نوشتن گامبهگام در کنار هم به دستاوردهای شگفتی برسیم.
بیتاجان من هم از شما ممنونم که باعث و بانی رسیدن ما در راه رسیدن به این راه شدی
زهرا جان مثل همیشه مقاله ات عالییی بود. منتظر نوشته های دیگرت هستیم.
موفق باشی.
معصومه جان نازنینم ممنونم از لطف و صفای شما
زهرای عزیزم معنا و تغییر مسیری هست که همه ی ما با نوشتن توش قدم گذاشتیم مطالعه ی بیشتر و نوشتن بهتر رویای مشترکم با توهست و دلم می خواد باز هم بنویسی و بخونی.
حدیث نازنینم ممنونم که برام این نظر رو نوشتی. بسی خوشحال شدم.
رویای مشترک من و تو بسیار بسیار زیبا و پرفروغه. منم دلم میخواد تو هم بیشتر و بیشتر بنویسی عزیزم.